روی زمین نشستم و از دور نگاهش کردم. چند روزی از آمدنم به اتاقشان گذشته بود. دلم میخواست کمکش کنم اما نمیتوانستم! چون بعضی رنجها در وجود آدم تنیده و بعضی دردها با تار و پودت بافته میشوند. هیچوقت نمیتوانی یک رج اشتباهبافتهشده در یک قالی را از میان آنهمه تار و پود، جدا کنی مگر یک تیغ دستت بگیری و تمام قالی را رشتهرشته کنی. در آخر میتوانی ر...