در این شب های مهتابی،که می گردممیان بیشه های سبز گیلان با دل بی تاب،- خیالم می برد شاید -و می بینم چه شاد و زنده و زیباست؛الا، دریاب! - می گویم به دل-بی تاب من! دریاب.در این مهتاب شبهای خیال انگیز،مرا با خویش،تماشائی و گلگشتی ست بی تشویش.خیالم می برد شاید،و شاید خواب؛ با تصویرهایش گیج.و سیل سایه اش آسیمه،سرگردان، چنانچون طعمه گرداب....