پله های این آپارتمان به جهانی متروک می رسدکلید می اندازم قفل می چرخدبه خانه تنها در خویش فرو رفته سلام می دهمپنجره ای در گودی کتف هایم باز می شودرو به آسمان جنوب تهرانرو به پروازهای خارجی که در باند فرودگاه مهرآباد می نشیندپله های زیادی در من ساخته است می رود بالا بالاتر می رودبر بلندی ناقوس کلیسایی در شهری قدیمیدست بر پیشانی می گذارد از آن دورها ...