خواب که باشی همه چیز می تواند اتفاق بیفتد... می تواند خانه ات در تهران کوچ کند به مدارِ چهل ونه درجه با کمی عذرخواهی و لبخند جا باز کند میان خانه ها و بنشیند کنار دریاچه ای رودخانه ای درختزاری... و حالا خودت برگردی به شهر و خانه ی کودکی ات دستت را که کبود است از سرما روی بخاری بگیری و بلرزی از ترسِ امتحانِ فردا که یادت رفته بخو...