صحرف عجیبی ست!شروع شناسنامه ی زنی که صبحدست هایش را به ماهی ها می دهدو شبانگشت هایش را پس می گیرد زنی که چشم هایشآن قدر در خزر زایمان کرده تا تمام زایشگاه های شهر رابه نام او بزنند حرف عجیبی ست!که هزار و سیصد و پنجاه و سه بار هم که بخوانیباز هم بوی دریا می دهد دریایی کهدر حسرت یک عروس دریاییمرغان دریایی زیادی را عروس کرده حرف عجیبی ست!که فقط در...