فکر می کنم اسم من سامانتاس، فکر می کنم دختر شما هستم.با شنیدن این جملات از آن سوی تلفن، قلب کارولین از حرکت ایستاد و بی اختیار به یاد پانزده سال پیش، در مکزیک افتاد. شبی که دنیایش درهم فروریخت. سفر به مکزیک قرار بود سفری دلچسب و همچنین جشن دهمین سالگرد ازدواج شان باشد. اما در بازگشت از شب مهمانی، اثری از دختر دو ساله شان سامانتا، که همراهِ خواهر...