«خورشید را از نوک مدادم فراری می دهند و دو کبوتر جوان را از جزیره ی سینه ام.اما من هنوز به جان عشق قسم می خورم به جان کلمه به جان تو به جان رویاهایم که آبی و شعرهایم که سپید.حالا بگذار سپیده دم دیگری..
زبان مشترکی داریمبا این همهیکدیگر را نمیفهمیممابایدمثل غارنشین هاتنها به علامت دستهای ماناکتفا میکردیمآن وقت شاید هیچ سوء تفاهمیمیانمان جدایی نمیانداخت..
«به مردن عادت نمی کنم» در برگیرنده 28 قطعه شعر سپید کوتاه و بلند است که طبق گفته شاعر طی هفت یا هشت سال گذشته سروده شده اند، اما تمامی این سروده ها بدون ذکر تاریخ سرایش در کتاب آمده اند. «اعتراف»..
اگر نیامده باشی هم آمده ایچترت را که باز کنی هوا نارنجی می شودو عصرِ ناپیدای نمی دانم چراپیدایش می شود ناگهانبا تأخیری طولانی چراو چرا در اتاق من؟به دستگیره ها دست می زند که چهچراغ را روشن و خاموش می ..
محمد رضا اصلانی هنرمندی سختگیر و کمال گراست، هم سینما و هم حوزه شعر. درک آثارش آسان نیست، به خصوص در قیاس با جریان متعارف هر یک از این حوزه ها. اما بی شک این روزها محمد رضا اصلانی را بیشتر به عنوان ف..
چند شعر از این کتاب را می خوانیم: «از پشت برگ ها / شعری سیاه / مرا دید می زند / تا دست می شوم که بچینم /تیغ های آخته سربرمی کشند / این غیرت زیادی تمشک ها را سیاه پوش کرده است!..
پله های این آپارتمان به جهانی متروک می رسدکلید می اندازم قفل می چرخدبه خانه تنها در خویش فرو رفته سلام می دهمپنجره ای در گودی کتف هایم باز می شودرو به آسمان جنوب تهرانرو به پروازهای خارجی که در باند ..