هرچه می گذرد بیشتر دوستش دارم.
دلم برایش می سوزد.
طفلک از بس آت و آشغال خورده این قدر کوچک مانده.
از بس توسری خورده و مجبور شده سریع فرار کند این قدر فرز و تیز شده.
اصلا آن چه در طول روز می خورد..
نمی دانم چرا اما خودم هم هوس کرده بودم ببینمش.
می دانستم که دیگر هیچ احساسی به او ندارم.
مطمئن بودم.
فقط می خواستم ببینمش.
یک دیدار خیلی خیلی ساده.
همین.
نشانی سر راستی بود.
من یک ساعت بعد ..
هاینریش بل اولین داستان های کوتاهش را در 1947 در مجلات مختلف به چاپ رساند که بخشی از آنها به ادبیات پس از جنگ و بخشی به ادبیات ویرانه ها تعلق دارند. اغلب این آثار به تجربه شخصی بل از جنگ و همین طور وی..
اوایل دهه 1950، پسربچه ای یازدهساله در سریلانکا سوار کشتی میشود تا به انگلستان برود. او وقت غذا پشت «میز گربه» مینشیند -دورترین میز به میز ناخدا-تا همراه گروهی از آدمبزرگهایی از طبقهی فرودست جام..
هاینریش بل اولین داستانهای کوتاهش را در 1947 در مجلات مختلف به چاپ رساند که بخشی از آنها به ادیات پس از جنگ و بخشی به ادبیات ویرانهها تعلق دارند. اغلب این آثار به تجربه شخصی بل از جنگ و همینطور ویر..