کار از دست و دست از کار افتاده چون ماهی که در شبکه ی اضطراب مقّید گردد بنیاد تپیدنم گرفته استگفتم اگر مطلب استیصال من است، سرگردانی ات برای چیست؟از دم دود می شوم تا به زبانت آیمکه تشنگی ات عهدی ست با لب هایمشک نکن!که طریقت منموقتی بر شانه ات آسمان می کنمبه جهان گفت باشو جیم از خاصیت افتاده بودوقتی کلاغ ها به دانه نوک می زدند غلتیدم و پاهایم را چو...