از متن کتاب:
ناامیدی هایش همیشه به این فکر ختم می شود که می میرد و در مردن دلش برای هیچ کس تنگ نخواهدشد. نمی ترسد از اینکه دیگران بعد از مرگ فراموشش کنند. از فراموشیِ خودش می ترسد. از خودش می پرسد اگر روزی دیگر نتواند سعید را دوست داشته باشد و از پدرش کینه ای نداشته باشد و از شیما متنفر نباشد و برای آغوش مژگان و دلشوره ها و مهربانی های ترلان دلتنگ نشود، چه خواهد شد؟ و احساس می کند ترسی که ترلان از آن حرف می زند، مرگ نیست؛ نه خودش نه بعدش. برای او ترس از جنس فراموشی است.
توضیح رمان: رمان «تقویم تصادفی» روایتی از بلوغ فکری و جسمی دختر جوانی به نام «ترمه» است که برای اولین بار شهر زادگاهش را ترک کرده و برای تحصیل به دانشگاه شیراز می رود. شهر در این رمان یکی از شخصیت های اصلی است؛ خیابان ها و کوچه ها و آدم هایش، «حافظیه» و درخت های بهارنارنجش، دانشگاه و دختر و پسرهای جوانش که تشنه ی درس و عشق و تجربه اند. ترمه در سفری در زمان و مکان، تقویمی تصادفی از گذشته، حال و آینده اش را ورق می زند.