در خانه اش را قفل کرد و گریختمی خواست فراموشش کندفراز و نشیب راهفراز و فرود تنش را به یاد می آوردبه دور ها رفتباغ های سرسبزپیراهنش بودگل هاعطر موهایشکنار رودخانه نشستبا تمام وجود خواستیادش را به دست آ..
موجود اسرارآمیزی میله ها و سیم حفاظ های مزارع را می بلعد. تراکتور و ماشین های شخم زنی را می خورد. کشاورزها گیج شده اند و ترسیده اند. بعد شبی او را می بینند. غول آهنی بلندتر از یک خانه با چشم هایی مثل..