در این کتاب طنزنوشت نامه ی زندگی واقعی
دختری که هرگز وقتی برای چاپلوسی و تملق نداشته همراه با داستان های کوتاه طنز،
متن طنز، با روایتی شیرین و ساده را خواهید خواند و به راحتی لبخند خواهید زد. پیشگویی
کرده اند این کتاب یا جایزه ی نوبل می گیرد یا جایزه ی کتاب سال یا هیچی! اصلاً چه
جایزه ای بهتر از داشتن دوستان شوخ و اهل لبخندی مثل شما؟!
چه داشتم بگویم؟ کمی از آزادی
بیان حرف زدم. از بدبختی و بی کاری و بی مسکنی
حرف زدم. از اختلاس نکردن و دروغ نگفتن و خوش اخلاقی حرف زدم. از وام
ازدواج های صدمیلیونی حرف زدم. از اشتغال همه ی جوانان حرف زدم. هی حرف زدم... اشک
در چشمانم حلقه زد. مردم هم گریه می کردند. من می گفتم: «ازدواج»، گریه می کردند.
می گفتم: «مسکن»، گریه می کردند. می گفتم: «دکل»، گریه می کردند. کاش با دکل می زدم
توی فرق این خانم همراهم که تنم را با نیشگون هایش
سیاه کرد...
از متن کتاب