گفتم چه غم ار زیاد ور کم داریگفتا چو چنین است چرا غم داریگفتم غم آن است که اسباب غمماز من گسلی و کم فراهم داریخال تو بجست مرغ و در دام تو شدچشم تو باید آهوی و رام تو شدآزاده دلم که سر به راه خود بردعش..
شايد بعد از مرگ من حتي اين اوراق هم به دست كسي نيفتد و يا نداند چه اسمي بگذارد به افكار متفرقهي من. بعد از مرگ من خانهي يوش من خراب ميشود، سهم جنگل را پسرعموهاي من ميخورند، نه كسي را دارم علاقهمن..