خواب که باشی
همه چیز می تواند اتفاق بیفتد...
می تواند خانه ات در تهران
کوچ کند به مدارِ چهل ونه درجه
با کمی عذرخواهی و لبخند جا باز کند میان خانه ها
و بنشیند کنار دریاچه ای رودخانه ای در..
نمیدانست- یا نمی توانست باور کند- که روزیخورشید فراموش شده، میدمیدطاقچههای برف، میپوسیدنددانهها از خواب میپریدندذرههای کوچک زندگیدر نارنجیها و سبزهای روشن می درخشیدندکسی او را از سایهاش میش..