آی آدمها که بر ساحل نسته شاد و خندانید!یک نفر در آب دارد می سپارد جان.یک نفر دارد که دست و پای دائم می زندروی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید...
ترا من چشم در راهمشباهنگامکه میگیرند در شاخ تلاجن سایهها رنگ سیاهیوزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم؛ترا من چشم در راهم.شباهنگام، درآندم ک بر جا درهها چون مردهماران خفتگانند؛در آن نوبت که بندد دست ن..