این داستان برداشتی از
مجموعه ی یادداشت های روزنوشتی است که در طول هشت سال تقریباً بدون وقفه نوشته شده
و لحظه لحظه ی یک ارتباط پرشور را ثبت کرده است. رؤیاهایت را می بوسم را می توان
رمانی مستقل و کام..
در اتاق کارش، پشت میزی که پر از طرح های نیمه کاره و کاغذ و مداد بود. صندلی را جلو می کشید و می نشست. به دوروبرش نگاه می کرد. مدادهایش را دسته می کرد. موهایش را با انگشت شانه می زد و دست هایش را روی با..
ما اتفاقها را آنگونه به ياد ميآوريم كه ذهنمان ميخواهد. آنچه ميبينيم، ميشنويم و حس ميكنيم در ذهن ما جا ميگيرد، ولي ذهن انسان تصويرها را بهشكلي دگرگون ميكند كه با دنياي واقعي متفاوتاند. ذهن ..
«بهار حکمت»، وقتی که پا به سن گذاشته است، از ابتلایش به آلزایمر آگاه میشود. او که پیشتر تصور میکرد هیچچیز نمیتواند سهمگینتر از تکرار خاطرات گذشته باشد، حالا در مصافی ناگزیر با زوال، پس از سالها..
صحرا بانویی است که با تصور عشق قدم به زندگی زناشویی گذاشته است اما پس از بیستوپنج سال پی میبرد که در نقطهای به نام هیچ ایستاده است. این ضربه وادارش میکند مسیر زندگی خود را تغییر دهد و این بار خود ..
از متن کتاب: ناامیدی هایش همیشه به این فکر ختم می شود که می میرد و در مردن دلش برای هیچ کس تنگ نخواهدشد. نمی ترسد از اینکه دیگران بعد از مرگ فراموشش کنند. از فراموشیِ خودش می ترسد. از خودش می پر..