روی نعش دیکتاتوری ایستاده ایم
و عکس یادگاری می گیریم
که روی نعش ما می ایستاد
و عکس یادگاری می گرفت
ما دیکتاتورهایی هستیم
که فقط به عکس یادگاری فکر می کنیم.....
با چشمهای زردپاییز در ایوان خانه نشسته بودو من پرندگانی پیر فکر میکردمکه دیگر هیچ کوچیاز مرگ دورشان نخواهد کردبه اینکهتنها چند پلهایمدر فاصلهی دو پاگردو نبض دستهایمتیک تاک بمبیستکه زمان انفجارش ..
کتاب اگر تنهایی دندان در بیاورد/ دایره هر چه بزرگ تر ....... نقطه اش، کوچک تر ....... وقتی به خودم آمدم ....... که دایره بزرگ شده بود ....... زن بیرون دایره ....... باید اول دایره را پاک می کرد ..... ..