رمان خیال کردم آب است میچکد نوشتۀ داستاننویس معاصر، اسماعیل زرعی (متولد 1337) ماجرای یک «شخصیت داستانی» است که از کُندی و وقفۀ نویسندۀ اثر در کار نوشتن راضی نیست. این «شخصیت داستانی» از این رمان می..
آرتور شیمل، شخصیت اول رمان، یک مربّی بالۀ آلمانی است که بخشی از زندگیاش با حوادث سالهای پایانی جنگ جهانی دوم مرتبط میشود و با طیفی از وقایع و حوادث گوناگون، آمیخته با شور و شیدایی، حیرت و بیتابی، ..
«میترا» قسم خورده است دیگر به شهر خود بازنگردد ولی همهجا پدر را در بین آدمها میبیند که ایستاده است و اینپا و آنپا میکند و لحظۀ دیگر پیدایَش نیست. نگاه «هور ماجد» از بیتابی «راتین» هم برای میتر..
«بهار حکمت»، وقتی که پا به سن گذاشته است، از ابتلایش به آلزایمر آگاه میشود. او که پیشتر تصور میکرد هیچچیز نمیتواند سهمگینتر از تکرار خاطرات گذشته باشد، حالا در مصافی ناگزیر با زوال، پس از سالها..
«امید» چند هفته پیدرپی هر شب کابوسی وحشتناک میبیند. او خواب میبیند که به دختر سهسالهاش شلیک میکند. در خواب تفنگ را زنی به دستش میدهد که ده سال پیش با او تصادف کرده و از صحنه گریخته است. حالا بع..
تهران، استناد به راپورتها از این زمستان قرارِ غوغا به اوضاعِ دشنه و باروت و مُرده باد میافتد. تمام.
تهران، جان مردم ارزان به حراج میرود. جان شازدگان ارزانتر. تمام.
تهران، عجیب سایه به غریب روایت..
صحرا بانویی است که با تصور عشق قدم به زندگی زناشویی گذاشته است اما پس از بیستوپنج سال پی میبرد که در نقطهای به نام هیچ ایستاده است. این ضربه وادارش میکند مسیر زندگی خود را تغییر دهد و این بار خود ..
روی زمین نشستم و از دور نگاهش کردم. چند روزی از آمدنم به اتاقشان گذشته بود. دلم میخواست کمکش کنم اما نمیتوانستم! چون بعضی رنجها در وجود آدم تنیده و بعضی دردها با تار و پودت بافته میشوند. هیچوقت ..