خواب که باشی
همه چیز می تواند اتفاق بیفتد...
می تواند خانه ات در تهران
کوچ کند به مدارِ چهل ونه درجه
با کمی عذرخواهی و لبخند جا باز کند میان خانه ها
و بنشیند کنار دریاچه ای رودخانه ای در..
ای آفریدگار !من آرزوی یک تن دارمتا مشعلی بر آورد از دلیا آفتابی از جگر خویشو آن را چراغ این شب بیروشنی کند....من آرزوی یک تن دارمتا چشمش از زلال غم آلود آسمانچیزی به غیر از اشک بجوید:چیزی شبیه گوهر ش..
با چشمهای زردپاییز در ایوان خانه نشسته بودو من پرندگانی پیر فکر میکردمکه دیگر هیچ کوچیاز مرگ دورشان نخواهد کردبه اینکهتنها چند پلهایمدر فاصلهی دو پاگردو نبض دستهایمتیک تاک بمبیستکه زمان انفجارش ..
زان پس، شبان تیره بیمهتابمنقار غم به خاک نمالیدمچون نور آرزو به دلم تابیددر آرزوی صبح، ننالیدماین دست گرم، دست تو بودای عشق!دست تو بود و آتش جاویدتمن مرغ کور جنگل شب بودمبینا شدم به سرمه خورشیدت!..