شعر

غروب بنفش آنسوی پنجره
زمستان مهآلود و سردپاییز آبیرنگقرنفلها خسته از کرانهسکوت عصر مینگریستبه سفیدی لبخند تو... زمستان 1392..

دچار
ایمان صفری در انتهای کتاب درباره خود و مجموعه شعر «دچار» می گوید: هرگز فکر نمی کردم سرنوشتم با شعر گره بخورد، رویای من از نوجوانی، موسیقی و روزنامه نگاری بود اما از سال ۷۴ با خواندن «هوای تازه» وارد ..

دعوت دوباره به ادامه دریا
گزینۀ دوم، میزبانِ مزامیری از میانِ چندین دفتر شعر است که هیچ کدام در گزینه ی اول نیامده است: گزینه ای متعلق به دهۀ هشتاد و نود خورشیدی است، در منتهایِ این دفتر، تازه ترین شعرها آمده است، «شعرهایی ک..

در جریان رگ هایم باش
کار از دست و دست از کار افتاده چون ماهی که در شبکه ی اضطراب مقّید گردد بنیاد تپیدنم گرفته استگفتم اگر مطلب استیصال من است، سرگردانی ات برای چیست؟از دم دود می شوم تا به زبانت آیمکه تشنگی ات عهدی ست ب..

جهان های موازی
من به زهدان ماهی برگشتهامزندگی به راهش ادامه داده استاین را به پیامبریکه پهلویم دراز کشیده نمیگویمو تا ابد در آن جا میمانم..

تو در من شعر بودی، نه بر کاغذها
شعر شدمدر تنگ تنگ واژگانو ماهیانی که مینوشتمسرخ بودند از تیزی قلم.....