سپیدهدم دیگری، بعد از یک فتح مشکوکتماشاگر بازی باد و خاک استمیدان متروکدر آن چرخش کاغذین کلاغانورق پارههاآرزوهاو یک پرچم خستهدر نوک دیرکبر استادیوم گمشده، بادبانی سه رنگ استبا رقص رنگین کمانی.....
سپیدهدم دیگری، بعد از یک فتح مشکوکتماشاگر بازی باد و خاک استمیدان متروکدر آن چرخش کاغذین کلاغانورق پارههاآرزوهاو یک پرچم خستهدر نوک دیرکبر استادیوم گمشده، بادبانی سه رنگ استبا رقص رنگین کمانی.....
پنهان که پشت صورتک پیرسالی امآیینه نیز فهم نیارد چه حالی امگل کرده باز شیطنتم بعد سالهاباید بیایی و بدهی گوشمالی امآنقدر پرسه می زنم این کوچه را_که تا_باورکنی که گمشده ی این حوالی ام..
پنهان که پشت صورتک پیرسالیامآیینه نیز فهم نیارد چه حالیامگل کرده باز شیطنتم بعد سالهاباید بیایی و بدهی گوشمالیامآنقدر پرسه میزنم این کوچه را - که تا -باور کنی که گمشدهی این حوالیام..
سراپا اگر زرد و پژمردهایمولی دل به پاییز نسپردهایمچوگلدان خالی، لب پنجرهپر از خاطرات ترک خوردهایم...گواهی بخواهید، اینک گواه:همین زخمهایی که نشمردهایم!..