نامتگلواژهای به سپیدای ماهتاب و سپیده استبا عطر باغ اطلسیو دشتهای گرم شببوهای دشتستاننامت گل هزار بهار نیامده استنامت تمام شبهایمو گسترهی خمیدهی رویاهایم راپر میکندو در دهانممانند ماه در حوض، م..
ای بهار همچنان تا جاودان در راه!همچنان تا جاودان بر شهرها و روستاهای دگر بگذر.هرگز و هرگزبر بیابان غربت منمنگر و منگر.سایه نمناک و سبزت هرچه از من دورتر، خوشتر.بیم دارم کز نسیم ساحر ابریشمین تو،تکمه س..
شعری هستم که جایی را نمیبیندمثل آیههای کتاب مقدس در بیزانساز جسمم نان ساختهانداز خونم شرابو از باقیمانده روحم، تن*دستم را گرفتهام به واژههانردههایی که نمیگذارندسقوط کنم..
ترا من چشم در راهمشباهنگامکه میگیرند در شاخ تلاجن سایهها رنگ سیاهیوزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم؛ترا من چشم در راهم.شباهنگام، درآندم ک بر جا درهها چون مردهماران خفتگانند؛در آن نوبت که بندد دست ن..