شعر
خنده در برف
خنده در برف» مجموعه ای است شامل 58 شعر که در فاصله ی سال های 83 تا 86 سروده شده است و با جمله ای از کتاب مقدس در رابطه با خشم پروردگار و تغییر زبان بابلیان آغاز می شود. به گفته ی صفاری، این حادثه استع..
تاریکروشنا
در رنگ خفته استعطر گُل کاکتوستا عاشقانه ترین نگاه جهانبیدارش کند.بر صندلی سردبه خواب می رومکنار غروبی ته نشیندر فنجانِ تلخ،تا پروانه های گرم نگاهشاز پشتِ گردش کلیدبیایند و آرامپلک هایم بگشایند...
به یک زبان عاشق می شویم
زبان مشترکی داریمبا این همهیکدیگر را نمیفهمیممابایدمثل غارنشین هاتنها به علامت دستهای ماناکتفا میکردیمآن وقت شاید هیچ سوء تفاهمیمیانمان جدایی نمیانداخت..
بی سرزمین
«خورشید را از نوک مدادم فراری می دهند و دو کبوتر جوان را از جزیره ی سینه ام.اما من هنوز به جان عشق قسم می خورم به جان کلمه به جان تو به جان رویاهایم که آبی و شعرهایم که سپید.حالا بگذار سپیده دم دیگری..
به مردن عادت نمی کنم
«به مردن عادت نمی کنم» در برگیرنده 28 قطعه شعر سپید کوتاه و بلند است که طبق گفته شاعر طی هفت یا هشت سال گذشته سروده شده اند، اما تمامی این سروده ها بدون ذکر تاریخ سرایش در کتاب آمده اند. «اعتراف»..
