پنهان که پشت صورتک پیرسالیامآیینه نیز فهم نیارد چه حالیامگل کرده باز شیطنتم بعد سالهاباید بیایی و بدهی گوشمالیامآنقدر پرسه میزنم این کوچه را - که تا -باور کنی که گمشدهی این حوالیام..
سراپا اگر زرد و پژمردهایمولی دل به پاییز نسپردهایمچوگلدان خالی، لب پنجرهپر از خاطرات ترک خوردهایم...گواهی بخواهید، اینک گواه:همین زخمهایی که نشمردهایم!..
حرفهای ما هنوز ناتمام...تا نگاه میکنی:وقت رفتن استباز هم همان حکایت همیشگی!پیش از آنکه باخبر شویلحظه عزیمت تو ناگریز میشودآی..ای دریغ و حسرت همیشگی!ناگهانچقدر زوددیر می شود!..
من، امیدی را در خودبارور ساخته ام.تار و پودش را، با عشق تو پرداخته اممثل تابیدن مهری در دلمثل جوشیدن شعری از جانمثل بالیدن عطری در گلجریان خواهم یافت****راه خواهم افتادباز از ریشه به برگباز، از "بود" ..
فروغ فرخزاد در پانزدهم دی ماه و یا آن گونه که پوران فرخزاد، خواهرش می گوید در هشتم دی ماه 1313 در تهران به دنیا آمد. در شانزده سالگی با پرویز شاپور، نویسنده، ازدواج کرد که حاصل آن پسری به نام کا..