مجموعه شعر

فکر می کنم تو را فراموش کرده ام
کاش شبپایان رنج ها بودهر صبح بیدار می شدیمو دوباره نام یکدیگر رامی پرسیدیم...

کمی خورشید لای در مانده
درختهای خیابان آنقدر ترسیدهاندکه هرچه زودترطناب گره خوردهی دارشکوفه میدهنداین است بهار میانهی خاور..

پاییز وارونه
تو را به واژهها میشناسندمرا به سکوتتو را به عمارتهاییبا بامهای بلندو پنجرههای آفتابیو مرا به ستونهای فروریختهو تکهسنگهای بیچهرهمن در جستوجوی تواز هرچه نشانی از تو داشتگذشتم..

رقص در برابر مرگ
من خود خورشیدم از آیینهداران نیستمماهتاب کاسهلیس مهر تابان نیستممخمل خاکستری پوشیده خورشیدم، ولیوامدار هیمه سرد زمستان نیستمقصه دربهدریهای مرا از من بپرس!بی سروسامانم، اما نه، پریشان نیستم...باخت..

دیوان پروین اعتصامی (جیبی)
روز بگذشته خیالست که از نو آیدفرصت رفته محالست که از سر گرددکشتزار دل تو کوش که تا سبز شودپیش از آن کاین رخ گلنار معصفر گرددزندگی جز نفسی نیست، غنیمت شمرشنیست امید که همواره نفس برگردد....

جوجه کلاغ ها سیاه به دنیا نمی آیند
ملیحه می پرسدقورباغهها که این همه قوری قور می کنندحتما حرفی برای گفتن دارنداگر زبان آنها را میفهمیدیممحیط زیست، نیست نمی شدمی گویم قوری در ترکی یعنی خشکقوری قوری قور قور یعنی ای بشر احمق غافل، عجله..

انگشت سبابه
دستی به سوی خودم دراز میكنمشبیه شاخهی انجیری كه در انزوای دامنهمیخواهد كوه را در آغوش بگیرددستی به سوی خودم دراز میكنمو به یاد میآورم موجهر آنچه با خود آورده را بازمیگرداندتو بگواز آخرین با..