گفت میرودهمهچیز را درست کندبرگرددوقتی آمددیگر چیزی نمانده بودعقربهها دیوار را نشان میدادنددیوار پنجره را نشان میدادو پنجرهآدمهایی که میرفتندچیزی را درست کنند برگردند...
تلهروبه روی هر سنگآینه ای می گذارم روبه روی هر نامآینه ای دیگر؛تله ای می سازم:عاقبت در آن می افتیدو همچنان که می میرید به خودتان نگاه می کنید و
می خندید...
باران هنوز میباریدگوشههای چتر شکسته بوداریبِ تندِ آباز حجمِ تنهاییامبه سوی جاذبههای خیسِ لایههای زمین فرو میرفتو ماهدر ذهن پریشانِ آسمانتصویرِ مات و منجمدی داشتمثلِ سنجاقک بیجانِ لاغری که آن رو..
از مطرودهاییاز من هااز ث ، ضاد، ظاحرفهایی که به ندرتندحرفهایی گوشهگیرحرفهایی مثل تکبرف سالتکباران بیابان.صدایی زنگداراز نزدیکی رویهی زبان به پیشکام.....
... شاملو گفت یک یا دو بیت را نمیتوان مقیاسی گرفت برای تعیین حدود
ذهنیت نابغهای چون حافظ که اینطور فکر میکرده یا چنین عقیدهای داشته
است. آنچه در شناخت حافظ اهمیت دارد شناخت کاینات ذهنی اوست، ..