3.مجموعه شعر
 
						
				ما وارث تمام حواس پرتی های جهان بودیم
از اینجا گذشتهایاین شیشههای سرخخردشده در گلوی مناین انحنای ناکوک جادهکه بر آواز زمستانباریده استرد پای توستاز اینجا گذشتهای هزاران سال پرپر شده در آواز منسپیدباریده بر این انحنااما نپوشانده استبا..
 
						
				ما از اهالی اقیانوس بودیم
شهرغریقی است در اقیانوس حرص خویشو عشقزورق دوردستی در مهآفتابسایهنشین ابرهاستو ماهساحت خود را-حتی-روشن نمی کند...
 
						
				پرهیب
کبود حرف آخر است.زخم حرف آخر است.آنچه ما پشت پردههای کشیده خلق میکنیم،به خیابان نمیرسد.سکوت میکنمچیزی شبیه خواب از پیراهنم میگذرد...
 
						
				یورتمه در دشت دلتنگی
غریبند در عراقغریبند در سوریهغریبند در ترکیه...ای «شیر کو»کاش لااقل لقب تو«بی کس» نبود..
 
						
				تن ها من بود میان هیچ می دوید
فرو افتادمبا فصلی که از خزانبرخاسته بودآنگاه که شاخهای آن نفیردر من میدمیدو دستهام در نیایش خاکگره می خوردرنج را زدودم از خارچرا کهاندوهان رنج رستنی بودمن از رنجهایم بزرگتر شدم..
 
						
				وفامنش من ؛ تو سرسلسله جفامنشیان !
یکی ز پشت، یکی روهمه بغلها رابه دور گردن تو عاشقانهمیبافم!..
 
						
				در خواب راه می رود انگار پاهایم
باران هنوز میباریدگوشههای چتر شکسته بوداریبِ تندِ آباز حجمِ تنهاییامبه سوی جاذبههای خیسِ لایههای زمین فرو میرفتو ماهدر ذهن پریشانِ آسمانتصویرِ مات و منجمدی داشتمثلِ سنجاقک بیجانِ لاغری که آن رو..

