مجموعه شعر

نمی خواستم شعرهایم تلخ باشد
نمیدانست- یا نمی توانست باور کند- که روزیخورشید فراموش شده، میدمیدطاقچههای برف، میپوسیدنددانهها از خواب میپریدندذرههای کوچک زندگیدر نارنجیها و سبزهای روشن می درخشیدندکسی او را از سایهاش میش..

کتاب شکست
برگلوی زبانهالغتنامههای لال تو بودو شکست، رسالت ما بوددر کتابت قرنیکه انتهاش آغاز طاعون بود و پایان زیبایی تو..

سماع در سنگستان
چرا شک شاکلهی شماستچرا ایمان نمیآورید به غریزه گلگل کردن آب؟قرارمان این نبود با سهراب..

سازهای ناکوک
طرح وارهای از لبخند ژکوند شدهامقطعه قطعههای انگشت سبابهایکه می بایست اپرایی رااز قاب سپیدشبیرون میکشیدای کاشهای زیادیکه خوانده بودیام سپیدسیاهطیفی از شعری..

تورات تنهایی
از آن پایان در آغاز می گفتاز اوج دوری از پرواز می گفتفروغش با زبان بی زبانیبه انسان غربتش را باز می گفت..

آن گونه که دانه های انگور
میلههامرا همبهیاد زندان میاندازنداما تو بگوزندانکدام سمت میلهها نیست ؟!..

جهان های موازی
من به زهدان ماهی برگشتهامزندگی به راهش ادامه داده استاین را به پیامبریکه پهلویم دراز کشیده نمیگویمو تا ابد در آن جا میمانم..

زنی می گذرد ...
در میدان بزرگ شهرزنجیر بر دست و پایمیکشندش به جرمی سترگ...بی سروپا! آراستهای میگویدانگل اجتماع! طبیبیکثافت! رفتگریپناه بر خدا! وارستهای«مادرت بمیرد جوان!»زنی میگذرد.....